خانم مهندس

شبکه - نرم افزار - سخت افزار - عکس - شعر - متفرقه

خانم مهندس

شبکه - نرم افزار - سخت افزار - عکس - شعر - متفرقه

سهراب سپهری

دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیر شب است.
رخنه ای نیست در این تاریکی:
در و دیوار بهم پیوسته.
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته.
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است.
روزگاری است در این گوشة پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد.
می کنم هر چه تلاش،
او به من می خندد.
نقش هایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح هایی که فکندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود.
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است.
جنبشی نیست در این خاموشی:
دست ها، پاها در قیر شب است

زندگی

زندگی شهد گل است - زنبور زمان می خوردش

آنچه می ماند عسل خاطره هاست .

فروغ فرخزاد

کسی مرا به آفتاب ، معرفی نخواهد کرد
   کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
   پرواز را بخاطر بسپار
   پرنده مردنی ست